ایمان به هدف، رمز پیروزی کربلاییان
نوشتاری از آیت الله العظمی صافی مدظله العالی
ايمان به هدف و مقصد براي ارباب نهضت ها و رهبران انقلاب ها و زعماي اصلاحات ديني و اجتماعي، عامل بزرگ پيشرفت و بازنگشتن به عقب و عدول نكردن از برنامه است.
اگر رهبر يك قيام به هدف آن ايمان داشته باشد يعني آن را عين واقع و حقيقت بشناسد، با اطمينان خاطر به سوي هدف پيش ميرود و سُستي و كندي نميكند و در همه حال از ايماني كه دارد نيرو ميگيرد و ناملايمات و سختي ها و مشكلات، عزم او را ضعيف نميسازد و در اراده او خللي وارد نميكند.
در تاريخ انبياء خصوص پيغمبر اعظم اسلام صلّي الله عليه و آله وقتي مطالعه و دقت كنيم ميبينيم كه يكي از اسباب عمده موفقيت آن حضرت، ايمان قاطع و ثابت، و يقين جازمي بود كه به نبوّت خود و وحي خدا داشت. با چنان ايمان محكم، پيغمبر اعظم صلّي الله عليه و آله دعوت به توحيد را در ميان وحشيترين اقوام بت پرست آغاز فرمود و پرچم دعوت تمام ملل را به دست گرفت و با اينكه موانع بزرگ و خطرات عظيم در راه پيشرفت دعوت او بيشمار بود، با قوت قلب و اطمينان خاطر با فرياد قُولُوا: لا اِلهَ اِلَّا الله تُفْلِحُوا؛ جهان را متوجه به توحيد و يكتاپرستي كرد.
اين ايمان قوي در تمام دوران زندگي پر از حوادث پيغمبر صلّي الله عليه و آله نمايان و آشكار است.
در جنگ ها و غزوات در هنگام فتح در موقع شكست ظاهري در ابتداي دعوت و روزگار ضعف مسلمين و تسلط كفار و فشار و آزارهاي آنها به مسلمانان، همه جا پيغمبر با قيافه اطمينان بخش و دل آرام، برنامههاي آسماني را اجرا ميكرد و به سوي مقصد و هدف پيش ميرفت. حسين نيز در ايمان به هدف و مقصد قيام خود، مانند جدش مرتبه اعلي را دارا بود.
هدف خود را حق و امويين را باطل ميدانست و برنامههایي را كه اجرا كرد سبب نجات اسلام و مسلمين تشخيص داد و راه منحصر به فرد مبارزه با نقشههاي خائنانه بني اميّه را خودداري از بيعت و تسليم دانست. او يقين داشت اين راهي كه ميرود موافق با رضاي خدا و پيغمبر و منتهي به شهادت و سعادت است به اين جهت، صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداري يزيد اعلام كرد و هرچند ميدانست اين مخالفت و امتناع از بيعت برايش بينهايت گران تمام ميشود ولي چون رضاي خدا را در آن ميديد از همه آن مصائب و سختي ها استقبال كرد.
همان طور كه يك بازرگان اگر در يك معامله يقين به هزار ميليون سود كند از آن معامله نخواهد گذشت. حسين هم در اين معاملهاي كه با خدا كرد يقين به همه قسم سود و فائده معنوي و ديني و اخروي داشت و كسي كه داراي آنچنان ايمان محكم به خدا و ثواب خدا است نميتواند از اين معامله صرف نظر كند و هيچ شبهه و ترديدی ندارد كه هر چه را در اين معامله عوض قرار دهد باز هم سود و نفع او بيحساب است.
حسين ميدانست كه مدافعه با خطرات و ضربات مهلكي كه به اسلام متوجه شده واجب و لازم است و برنامه دفاع هم غير از شهادت و قبول بلا روي بلا نيست.
امام به شهادت خود ايمان داشت و ميدانست كه شهادت بر او نوشته شده و اين شهادت سبب مزيد افتخار خاندان رسالت و ارتفاع درجات خودش خواهد شد.
تاريخ واقعه جانسوز كربلا را از آغاز تا انجام بخوانيد، در همه جاي آن ايمان استوار حسين و فرزندان و اصحاب و بانوان و خواهران و دخترانش به چشم ميخورد.
سخنان و كلمات حسين عليه السّلام در مدينه، مكه، كربلا و در بين راه به يك مضمون بود و اگر چه به مناسبت مقامات الفاظ و تعبيرات عوض ميشد اما مطالب و معاني تفاوت پيدا نميكرد.
در مدينه وقتي وليد به آن حضرت پيشنهاد كرد با يزيد بيعت كند فرمود: «اِنّا اَهْلُ بَيْتِ النُبُوَّةِ، وَ مَعْدنُ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلئِكَةِ وَ مَهْبَطُ الرَّحْمَة بِنا فَتَحَ اللهُ وَ بِنا خَتَمَ وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ نَفْس مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ فَمِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ؛ ما اهل بيت نبوّت و معدن رسالتيم ما محل آمد و شد فرشتگان و محل نزول رحمت ميباشيم، خداوند به ما شروع كرد و به ما ختم نمود و يزيد مردي فاسق و شرابخوار و آدمكش و متجاهر به فسق است، فردي چون من با فردي چون او بيعت نميكند.»(1)
و به مروان وقتي عرض كرد صلاح تو در آن است كه بيعت كني فرمود: «اِنّا لله وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَي الاسْلامِ السَّلامُ اِذْ بُلِيَتِ الامَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيد؛ انا لله و انا اليه راجعون (در هنگام نزول مصيبت گفته ميشود) فاتحه اسلام را بايد خواند، اگر امت به رهبري چون يزيد مبتلا شود!!.»(2)
در اين بيانات صريحاً اعلام كرد كه شخصي مثل او كه مركز و معدن همه فضايل است، با شخصي متجاهر به فسق، ميگسار و كشنده مردم بيگناه، بيعت نميكند، يعني نبايد بيعت كند، و وقتي مسلمانها به زمامداري مثل يزيد مبتلا گردند بايد با اسلام وداع كرد، و هركس با زمامداري يزيد موافقت كند مثل اين است كه به انقراض اسلام رأي داده باشد.
در سر قبر پيغمبر اكرم صلّي الله عليه و آله و در موارد ديگر نيز همين گونه مقالات از آن حضرت روايت شده است.
در مكه در ضمن آن خطبه معروف «خُطَّ الْمَوْتُ عَلي وُلْدِ آدَمَ ...» صريحاً برنامه كار و عاقبت قيام خود را اعلام داشت.
ابن اثير نقل كرده بعد از آن كه امام از نزد عبيدالله الحر بازگشت ساعتي را شبانه راه طي ميكردند در همان حال خواب گونهاي بر آن حضرت عارض شد، سپس بيدارگشت و فرمود: «اِنّا لله وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَالْحَمْدُلله رَبِّ الْعالَمينَ».
فرزندش علي بن الحسين رو به آن حضرت نمود و عرض كرد:
پدر! فدايت شوم، سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟ فرمود: سواري بر من ظاهر شد و گفت: «اَلْقَوْمَ يَسيرُونَ، وَ الْمَنايا تَسيرُ اِلَيْهِمْ» اين قوم ميروند در حالي كه مرگ به سوي ايشان ميآيد
پس دانستم كه خبر مرگ به ما داده ميشود. عرض كرد: «يا اَبَتِ لا اَراكَ اللهُ سُوءاً اَلَسْنا عَلَي الْحَقِّ؛ اي پدر! خدا به تو بدي ننماياند مگر ما بر حق نيستيم؟»
قالَ: «بَلي وَالَّذي يَرْجِعُ اِلَيْهِ الْعِبادِ؛ بلي به خدائي كه بندگان به سوي او باز ميگردند (ما برحقيم).»
«قالَ: اِذَنْ لا نُبالي اَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ؛ پس در اين صورت ما باكي از مرگ نداريم.»
«فَقالَ جَزاكَ اللهُ مِنْ وَلَد خَيْرَ ما جَزي وَلَداً عَنْ والِدِهِ؛ فرمود خدا تو را پاداش دهد بهترين پاداشي كه فرزندي را از پدرش ميدهد.»(3)
در يكي از منازل بين راه عراق خطبهاي خطاب به اصحاب خود و سپاهيان حر خواند. پس از حمد و ثناي آفريدگار فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللهِ صلّي الله عليه و آله قال: مَنْ رَأي سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُم اللهِ ناكِثاً لِعَهْدِاللهِ مُخالِفاً لِسُنِّةِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله يَعْمَلُ في عِبادِ الله بِالاْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلِ وَ لا قَوْل كانَ حَقّاً عَلَي اللهِ اِنَّ يُدْخِلَهُ مُدْخِلَه اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانِ، وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتأثَرُوا بِالْفَيء وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَيَّرَ...»(4).
مضمون اين عبارات اين است كه: اي مردم، پيغمبر خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: هركس ببيند سلطان ستمكاري را كه حرامهاي خدا را حلال قرار دهد و عهد خدا را بشكند و بر خلاف سنت پيغمبر رفتار كند و در ميان بندگان خدا به گناه و تجاوز كار كند پس به كرداري يا به گفتاري بر او تغيير و پرخاش نكند بر خدا حق است كه او را در همان موضع كه سلطان ستمكار را وارد ميكند وارد كند. اي مردم! اينان (بني اميه و كارمندان آنها) ملازم اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترك كرده، و فساد را آشكار نموده، و حدود را تعطيل، و فيء و غنيمت را به خود مخصوص ساخته و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كردهاند و من سزاوارتر كسي هستم كه بر آنها برآشوبد ...
و به فرزدق فرمود: «اَنَا اَوْلي مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دينِ اللهِ وَاِعْزازِ شَرْعِهِ وَالْجَهادِ في سَبيلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِي الْعُلْيا؛ من سزاوارترين افرادم به قيام براي ياري دين خدا و عزت دادن شرع او، و جهاد در راه او، براي آن كه كلمه خدا بلندتر باشد.»(5)
صريحترين كلامي كه از آن حضرت در روز عاشورا روايت شده و نشان ميدهد چگونه آن حضرت از برنامهاي كه از آغاز در مجلس وليد، استاندار مدينه، اعلام كرد تا پايان كار، عدول نفرمود، اينست كه در ضمن يكي از خطبههاي بليغي كه در روز عاشورا خطاب به سپاه عمر سعد خواند فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِي ابْنَ الدَّعِي قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ، وَ هَيْهاتَ مِنَّا الذِلَّةَ يأبَي اللهُ تَعالي ذلِكَ لَنا وَ رَسُولِهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ، وَطَهُرَتْ وَ اُنُوفٌ حَمِيَّةٌ مِنْ اَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلي مَصارِعِ الْكِرامِ؛ آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنازاده بين دو خصلت ما را قرار داده: بين كشته شدن يا به خواري و ذلت تسليم شدن، ليكن ذلت از ما دور است. خدا راضي نيست كه ما به ذلت تسليم شويم و پيغمبر خدا و مؤمنان و دامنهاي پاك و پاكيزهاي كه ما در آن پرورش يافتهايم، و آن مرداني كه از تن دادن به زير بار ستم منزه و بركنارند راضي نيستند كه اطاعت مردان پست را بر قتلگاه كريمان و بزرگواران برگزينيم.»(6)
پی نوشت ها:
1و2. مقتل خوارزمي، ص 184، ف 9.
3. كامل، ج 3، ص 282 ـ مقاتل الطالبين، ص 111: با اندك تفاوت.
4. كامل، ج 3، ص 280 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
5. تذكرة الخواص، ص 252.
6. كتب مقاتل ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 302.